سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و فرمود : ] آنان را طاعت دارید که در ناشناختنشان عذرى ندارید . [نهج البلاغه]
شعرهای من
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» سپید 1

یا سپید سپید

هم رنگ موهای تو

که شانه های آسیابان

ترتیبش را نداده

یا قرمز قرمز

هم رنگ گونه هایت که

نوازش سیلی

آب رویش را خریده

شاید هم راه راه

مانند خطوط مستقیم روی پیشانیت

که دغدغه ها

روی آن ویراژ می دهند

اصلاٌ

شاید هم بی رنگ بی رنگ

هر چه هست

آرامشم را طوفانی می کند 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » خدیجه حاجیانی فرد ( دوشنبه 86/7/23 :: ساعت 9:1 عصر )

»» تقدیم به مولا امیرالمومنین (ع)

امشب دلم

جز ساز گلایه

به هیچ نتی

تن نمی دهد.

گلایه از

طفل بی کسی

که تمام خوب پدر را

پاسخ به ضربتی بهانه کرد.

 

ادامه مطلب...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » خدیجه حاجیانی فرد ( جمعه 86/7/20 :: ساعت 10:48 عصر )


»» شعرهای من

نه مبلغی بابت هذیان می دهم

نه توی بازار تب سنج ها

سیر وسفر می کنم.

گاهی وقت ها

نامربوط ها هم

فامیل از آب در می آیند.

دفتر عصبی قلبت

و مسکّن هایی

از ویتامین عشق

و خودخواهی تو

که خرخره ی رنگین کمان را

آدامس می کند

تا آسمان خراش ترشد.

سعی نکن توجیهم کنی

دیدبان خوبی نیستی

تا قرنیه هایت

حساب شده مهندسی کنند

و آنچه من ذره بین می کنم

پشت ویترین چشمان تو

بچه ای گم شده بماند

که باز هم

بدل کاری هایت حرف ندارد

و باز هم

 عشق را واکسیناسیون قلبت نمی کنم.

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » خدیجه حاجیانی فرد ( جمعه 86/7/13 :: ساعت 9:1 عصر )

»» ماه کامل

باز هم صد واژه و یک خواسته

زخم های کهنه و پیراسته

بغض ها صد ساقه در یک ریشه اند

هی مداوم در هراس تیشه اند

شاید امشب ، ماه کامل می شود

ماه رویش هاله شامل می شود

او سپید و رو سیاهی مال ماست

روز و شب دلواپس احوال ماست

شاید امشب ، رویشی در دست اوست

هر نگاه عاشقی سرمست اوست

شاید امشب هر بهانه باور است

چشم نرگس ساقی و آب آور است

شاید امشب ، آسمان یک پیک شد

انتهایش وسعت لبیک شد

شاید امشب ، دل شفایش می دهند

یا که سعی بر صفایش می دهند

شاید از یوسف نشانی می رسد

بر پدر راز نهانی می رسد

این فراق امشب بساطش رفتن است

سهم ما اما به او پیوستن است

شاید امشب ، یک قیام آغاز شد

صد دل این جا عاشق پرواز شد

شاید امشب جشن ما خوشرنگ شد

یا که یوسف خود به ما دلتنگ شد

آه امشب بوی پیراهن بس است

این شمیمش آرزوی هر کس است

شاید امشب چشم ها بیدار شد

محو سیمایش ولی بیمار شد

شاید این یوسف خودش هم ندبه خواند

بعد از این هر مجلسی را خطبه خواند

نرگس امشب ناز را کم می کند

این زمانه خالی از غم می کند

جشن بوی ماندگاری می دهد

مژده از یک یادگاری می دهد

شاید امشب گم شود این جا خزان

تا دل ها اوج پیری شد جوان

شاید امشب یک ترانه ساز شد

بازهم ، لب ها به خنده باز شد

شاید امشب ، پرده ها هم پاره شد

بی تامل ، دردها هم چاره شد



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » خدیجه حاجیانی فرد ( جمعه 86/7/6 :: ساعت 10:18 عصر )

»» میشمارم

یک دو سه ...

بیست  ستون

بی ستون

(گور پدر شمارش)

اینجاکالبدشکافی داوری میکند

مرده که مرده

متوجه هستم اما

کفه راکفِ قانون گذاشته ام

قانون برابراست با همه

(قانون برابر است با مرده)

ترک های واژگون متراژمی شوند

حالا

قلاب حدسم

قالب یقین

ازآب درامده

مساحت بی ستون

یعنی  بازوهای فرهاد

به توان عشق

بهانه ِ تلف شدن

اینبار

عشق به توان ناتوانی



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » خدیجه حاجیانی فرد ( جمعه 86/7/6 :: ساعت 10:15 عصر )


>> بازدید امروز: 2
>> بازدید دیروز: 4
>> مجموع بازدیدها: 53068
» درباره من

شعرهای من

» آرشیو مطالب
پاییز 1386

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
عاشقانه
امیدزهرا
برگ نگاه ...
اقاقی
انتظار سبز
آرزو بارانی
کسب درامد از اینترنت

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان




» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب